جیگرای من ... ایندفعه دو تا پست گذاشتم ... امکان داره یه مدتی نیام ...
کار دارم آخه ... شوهرا و بچه ها و نوه ها و نتیجه ها و ... ترمز . 
این یکی هم 18 سالگی و خونه تکونیه ... ( من و ماریانا )
- همه دارن خونه تکونی میکنن ما هم باید شروع کنیم ...
- خب واسه تکون دادن خونه باید چند نفرم پیدا کنیم ... 
رفته بودیم بیرون ... دیر مونده بودیم ... یه ماشین نگهداشت ...
توش دو تا پسر بودن ...
- خانم برسونیمتون ...
- خداییش ؟ ما رو ببرین ... تجریش 512
- بالا شهرین پس ...
- کجای اون بالاست آخه ؟ 
نشستیم ...
- هر دو خونتون یه جاست ؟
ماریانا گفت :
- آره ... ما هر دو تو یه خونه ایم ...
- مامان بابا ؟
- نداریم ...
- چند سالتونه ؟
- خانما سنشونو نمیگن ...
- خوبه !!!
من :
- ما میخوایم فردا خونه تکون بدیم ... میاین کمک ؟
- چی ؟ ما ؟
- مامان باباتونم بیارین ...
- ما کجا خونه تکونی کجا ؟
- نمیمیرین که !!!
- وای . دختر ...
- دختر مختر نداریم ... میاین یا نه ؟
- فقط خونه تکونی ؟ چی میدین در عوضش ؟
- یه شام مهمون ما ...
- خوبه ...
تو خونه ...
- مدی خطرناکه بابا ...
- نه بابا
فرداش اومدن ...
از 1 ظهر شروع کردیم ... 10 شب تموم شدیم ...
البته اونا سه تا از دوستاشونم آورده بودن ...
خر تو خر شده بود ... ولی خونه خوشکل شد ...
فردای فرداش ...
زنگیدن ...
- بله ؟
- سلام ... کی میریم شام ؟
- شما ؟
- همون دیروزیم دیگه ...
- آقا من شوهر دارم ...

اونقدر چرت و پرت گفتم که بیخیال شد ...
- مدی حال کردم ...
- نقشه ی تو بود دیگه ...

خونه رو تکون دادیم چه تکونی ...
شام هم خوردیم جاتون خالی ...
بعدشم خوابیدیم چه خوابی ...
مسواک زدیم چه مسواکی ...
رقصیدیم چه رقصی ...
اما ...
تموم اینا تو خواب بود ...
من و ماریانا دو روز طول کشید خونه رو تکون بدیم ... 
مردیم ... 
.
.
.
.
.
.
.
.
بابا تو نظر عید رو تبریک نگین جون من ....
بدم میاد ...
.
.
.
هر کی نظر نده شپش میگیره ... صد در صد تضمینی ... 
:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37